عملیات متهورانه


    رشید ضامن نارنجک را کشید و با لنگ های درازش خودش را به اتاقک کاهگلی درب و داغون رساند. روی پنجره های اتاقک به جای شیشه، مشمع پاره و پوره کشیده بودند که باد تکانش می داد. رشید نعره زد: «بیایید بیرون نامردها! و الا تکه تکه تان می کنم.» از همان دور آب دهانم را از ترس قورت دادم و دستانم را دور دهان کاسه کردم و گفتم «رشید جان، جان مادرت این دفعه را بی خیال شو. آبرویمان می رودها!». رشید سر برگرداند و بهم براق شد.

-  جا زدی سرباز رشید اسلام؟ نترس من اینجام!

   خیلی بهم برخورد، اما جلوتر نرفتم. رشید دستش را عقب برد. انگشتانش از روی ضامن نارنجک شل شد و دوباره فریاد: «خودتان خواستید! هزار یک، هزار دو....» نارنجک را انداخت تو اتاقک. چسبیدم زمین دست هایم را گذاشتم رو گوش هام و چشم دوختم به اتاقک. رشید چسبید به دیوار کاهگلی و سرش را به دیوار تکیه داد. تا خواستم بگویم بیاید کنار، صدای انفجار وحشتناکی بلند شد و اتاقک رو رشید هوار شد. سرم را بین دستانم قایم کردم. سنگ و تگرگ رو سرم و بدنم باریدن گرفت. چند لحظه بعد که اوضاع آرام تر شد. فریاد خفه رشید از میان گرد و خاک به گوشم رسید که «ای وای مردم! نجاتم بدید» پشت بندش یک بابایی لخت و خاکی، حوله دور کمر بسته از پشت اتاقک هوار شده بلند شد و شروع کرد به هوار کشیدن:

-  کمک، کمک ما بمباران شدیم.

    مانده بود معطل. از یک طرف آن بدبخت حوله به کمر قاطی کرده بود و بالا و پایین می پرید و کمک می خواست و از سوی دیگر رشید تا کمر زیر آوار بود. گیج و منگ به طرف اتاقک رفتم. از لا به لای نخل ها سر و کله بچه ها پیدا شد. جلوتر از همه امیر بود که شلنگ تخته زنان می دوید. امیر رسید بهم و با وحشت پرسید: «چی شده نریمان، صدای چی بود؟» جوان حوله به کمر دوید جلو و نعره زد: «زدند، من تو حمام پشت اتاقک بودم که بمباران شدیم!» امیر و دیگران رفتند سراغ رشید و با هزار مکافات کشیدنش بیرون. یکی قمقمه دستم داد. آبش را خوردم و کمی هم رو سر و صورتم ریختم. حالم جا آمد. سپیدی خاک، رشید را مثل پیرمرد ها کرده بود. بچه ها دوره مان کردند و سوال پیچمان کردند.

-   چی شده؟

-  خمپاره بود؟

-  خمپاره که این جا نمی رسد. حتماً توپ دوربرد بوده.

    جوان حوله به کمر که حالا کمی حالش سر جا آمده بود گفت:«یعنی هواپیما نبود؟» بعضی ها خندیدند. جوان حوله به کمر تازه متوجه شد که به چه وضعی در آمده. فلنگ را بست. امیر گفت: «اتاقک چرا منفجر شد؟» در حال تکاندن لباسم گفتم: «همه اش تقصیر این رشیده! هر چی بهش گفتم درست نیست اتاقک را منفجر کنیم، گوش نکرد.» چشمان امیر از تعجب گرد شد:

-   چی؟ شما اتاقک را منفجر کردید؟ چرا؟

  رشید که به زحمت از جا بلند شده و لباسش را می تکاند به من توپید که: خوب داری خودت را به موش مردگی می زنی. من گفتم برای تمرین نارنجک بندازیم یا خودت گفتی؟» اوضاع بی ریخت شد. دور و بری ها شروع کردند به هرهر کردن و مچل کردن ما. امیر با عصبانیت گفت: که اینطور؟ مگر نگفته بودم این خانه ها صاحب دارد و ما حق نداریم خرابشان کنیم؟» رشید که دوباره نشسته بود و پای ضرب دیده اش را می مالید، گفت: «کدام مردم؟ اینجا که جز ماها کسی نیست.» امیر با ناراحتی راه افتاد. ما هم لنگ لنگان پشت سرش.

-  پاک آبرو ریزی کردید. قرار بود این خانه ها را که به زور از چنگ دشمن در آوردیم به صاحبانش برگردانیم. آن وقت شماها میزنید درب و داغنشان می کنید. تکلیف شما را بعدا مشخص می کنم!

یکی از بچه ها گفت:«حالا آن بیچاره را بگو که با خیال راحت حمام می کرده که زیر آوار رفته و به آن ریخت در آمده. هم آبرویش رفته، هم هوش و حواس از سرش!» همه خندیدند جز من و رشید و امیر. به بدبختی بعد از آن فکر می کردم.

راکت بدون توپ


بمباران هوایی که می شد و دشمن با راکت مناطق مسکونی و غیر مسکونی را مورد تجاوز قرار می داد.

    بچه ها سرشان را رو به آسمان و در جهت هواپیماهای عراقی بلند می کردند و می گفتند: نگاه کن یک مثقال عقل به کله این صدام نیست، آخر ما راکت بدون توپ به چه دردمان می خورد! و بعضی اضافه می کردند: ولش کن بابا چه می داند تنیس چیست؟ بابایش ورزشکار بوده، ننه اش ورزشکار بوده، به هیکلش نگاه نکن، دو دفعه به او بشین پاشو بدهی به اسهال و استفراغ می افتد.

برگرفته از وبلاگ "نا نوشته هایی که هیچ وقت نتونستم ننویسم"

تو مسجد داشتم سجاده آماده می‌کردم برای نماز، 
همین که چادر مشکی را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت:
این همه خودت را بقچه پیچ می‌کنی که چی؟ 
برگشتم به سمت صدا،
دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود.
پرسیدم: با منی؟ 
گفت: بله
با توام و همه‌ی بیچاره‌های مثل تو که گیر کرده‌اید توی افکار عهد عتیق! 
اذیت نمی‌شی با این پارچه‌ی دراز دور و برت؟
خسته نمی‌شی از رنگ همیشه سیاهش؟
تا آمدم حرف بزنم گفت:  نگاه کن ببین چقدر زشت می شی، 
چرا مثل عزادارها سیاه می‌پوشی؟ 
و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من. 
خندیدم و گفتم:  چقدر دلت ﭘُر بود دوست من! 
هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو. 
خنده ام را که دید گفت: نه!
حرف زدن با شماها فایده ندارد.
گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم. پرسیدم ازدواج کردی؟
گفت: بله. 
گفتم: من چادر را دوست دارم. 
چادر؛ مهربانیست. 
با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه ای… 
گفتم؛ چادر سر می‌کنم، به هزار و یک دلیل.
یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی توست.
با تعجب به چهره ام نگاه کرد.
پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟
گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم. 
گفتم خوب؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم  به مردها می‌گوید؛ 
غض بصر داشته باشید  یعنی مراقب نگاهتان باشید. 
تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر.
این تکالیف مکمل هم‌اند، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من، 
پوشش من باید مانع و حافظ او باشد  و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم، 
غض بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد. 
همسر تو، تو را “دید”، 
کشش ایجاد شد و انتخابت کرد. 
کجا نوشته شده است که همسرت نمی‌تواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد،
وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟ 
گفت: خوب… ما به هم تعهد دادیم. 
گفتم: غریزه، غریزه منطق نمی‌شناسند،  تعهد نمی‌شناسد. 
چه زندگی ها که به چشم خودم دیدم  چطور با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت.
من چادر سر می‌کنم، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد و نگاهش را کنترل نکرد،
زندگی تو به هم نریزد،  همسرت نسبت به تو دلسرد نشود،
محبت و توجه‌اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. 
من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک می‌شوم،
زمستان‌ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می‌شوم، 
بخاطر حفظ خانه و خانواده‌ی تو.
من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی‌هایم دارم. 
من هم دوست دارم تابستان‌ها کمتر عرق بریزم،
زمستان‌ها راحت‌تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم.
من روی تمام این علاقه‌ها خط قرمز کشیدم،
تا به اندازه‌ی سهم خودم حافظ گرمای زندگی تو باشم.
سکوت کرده بود. 
گفتم؛ راستی… 
هر کسی در کنار تکالیفش،حقوقی هم دارد.
حق من این نیست که زنان جامعه‌ام با موهای رنگ کرده‌ی پریشان و صد جور جراحی زیبایی فک و بینی و کاشت گونه و لب و آنچه نگفتنیست، 
چشم‌های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. 
حالا بیا منصف باشیم. 
من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
بعد از یک سکوت طولانی گفت؛ 
هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم؛
راست میگی…

قیامت «حسین فهمیده» یقه ما را می گیرد!!!



   سال 66 برای اعزام به ستاد مربوطه رفتم ولی از سنم ایراد گرفتند،‌ گفتم: من نیروی ایمان و عشق دارم و شما آن را نمی بینید. می خواهم همسنگر « حسین فهمیده » باشم تا روز قیامت یقه ما بچه های سیزده ساله را نگیرد.

 -   خلاصه با زبان ریختن و پارتی بازی رفتم جبهه.

    موقع عملیات كه شد و می خواستند نیروها را از "دزفول" به غرب ببرند دوباره سن و سال اسباب درد سرمان شد. به مسئول پنجاه ساله ای كه می گفت شما نمی خواهد بیایید گفتم: شما اگر مهمان منزلتان بیاید گل پژمرده را جلویش می گذارید یا غنچه تازه شكفته و شاداب را. (فهمید چه می خواهم بگویم) گفت: حالا دیگر ما پژمرده شده ایم! امان از زبان شما بسیجیها. دیگر چیزی نگفت.

اسلام برای اعراب

 

شبهه: در آیه 7 سوره شوری گفته شده: «قرآنی عربی بر تو وحی کردیم تا اُمّ القُری (مکه) و کسانی که اطراف آن هستند را انذار کنی». با وجود این آیه، دیگر جایی برای ادعای عجیب مسلمانان باقی نمی ماند که پیغمبرشان برای همه مردم دنیا بوده است!

 

جواب: در وادی تعلیم و تربیت، شرط اساسی در موفقیت آن است که ابتدا معلم یا مربی به مسائل و احکامی که قرار است به مردم بیاموزد، عمل کند، بعد مردم را به آن مسائل دعوت کند. به قول شاعر: ترکِ دنیا به مردم آموزند * خویشتن سیم و غله اندوزند * تا به گفتار خود عمل نکنند * هیچ در دیگران اثر نکنند

بر همین اساس، پیامبر اکرم برای تبلیغ و عمل به احکام دین مبین اسلام از خود و اطرافیان شروع کردند و بعد احکام را برای مردم مکه و سپس برای همه مردم جهان بازگو کردند. بر اساس آیات قرآن، خداوند متعال، پیامبر اکرم را در چهار مرحله مامورِ تبلیغِ دین قرار دادند:

مرحله اول: تبلیغ در نزد خانواده:

خداوند در آیه 132 سوره مبارکه طه می فرماید: خانواده هود را به نماز دستور ده و بر انجام آن شکیبا باش.

مرحله دوم: تبلیغ در نزد خویشاوندان:

خداوند در آیه 214 سوره مبارکه شعراء می فرماید: بستگان نزدیکت را هشدار ده. در حدیثی وارد شده که بعد از نزول این آیه، پیامبر اکرم بستگان نزدیکش را به خانه ابوطالب دعوت کرد و پیام الهی را ابلاغ کرد که این حدیث به « حدیث یوم الدار » معروف است.

مرحله سوم: تبلیغ در نزد مردم مکه و اطراف آن:

خداوند در آیه 7 سوره مبارکه شوری می فرماید: و این گونه قرآنی عربی (فصیح و گویا) بر تو وحی کردیم، تا ام القری (مکه) و کسانی را که اطراف آن هستند، انذار کنی.

مرحله چهارم: تبلیغ برای همه جهانیان:

خداوند در ابتدای سوره فرقان می فرماید: پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا جهانیان را انذار کند. بر اساس این آیه، پیامبر اکرم ماموریت یافت تا نامه به سران بزرگ جهان آن روز در خارج از جزیره عربستان بنویسد و کسراها و قیصرها و نجاشیها را به اسلام دعوت کند.

 

خلاصه آنکه از مجموع آیاتی که پیرامون تبلیغِ پیامبر اکرم وارد شده چنین به دست می آید که « انذارِ مردم مکه » تنها یکی از مراحل تبلیغ است. اگر کسی بخواهد تنها به آیه 7 سوره شوری نگاه کند و نظر بدهد، معلوم است که توهمِ « انحصار تبلیغ به مکه » برایش به وجود می آید همچنانکه ممکن است کسی به آیه 132 سوره طه نگاه کند و نتیجه بگیرد که نماز تنها برای پیامبر و خانواده اش بوده، نه برای همه مردم!1

------

1.تفسیر بیان، دکتر محمد علی انصاری ذیل تفسیر آیه 7 سوره مبارکه شوری

مرا مسخره كنيد!

من يك محجبه ام.

لطفا مرا مسخره كنيد.

چرا كه نوح را مسخره كردند. ( هود(11): 38)

موسي را مسخره كردند. (شعراء(26): 25)

هود را مسخره كردند. (احقاف(46): 26)

و در يك كلمه مسخره شدن، تنها شكنجه ي مشتركي بود كه همه ي پيامبران آن را تجربه كردند. (حجر(15): 11)

سخت ترين شكنجه اي كه بر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وارد آمد. تا آن كه خدا براي دلجويي رحمه للعالمين اينگونه فرمود:(اگر تو را استهزا كنند نگران نباش،) پيامبران پيش از تو را (نيز) استهزا كردند. (انعام(6): 10 و رعد(13): 32 و انبياء(21): 41).

اما بدانيد خداوند وعده داده است: از آنان روي گردان! اما شر مسخره كنندگان را از تو دفع خواهيم كرد. (حجر(15): 95)

تا در روز قيامت بگويند:«افسوس بر من از كوتاهي هايي كه در اطاعت فرمان خدا كردم و از مسخره كنندگان (آيات او) بودم!» (زمر(39): 56)


پس مرا هم مسخره كنيــــــــد!

خودت مرا زیبا آفریدی

محشر پر از هياهو بود و زن در اضطراب.

بي مقدمه فرياد كشيد:

خدايا! خودت مرا زيبا آفريدي، خودت مرا آراستي و جلوه دادي،

همين ها بود كه دام زندگي ام شد...

حرفش تمام نشده بود كه مريم را آوردند؛ مريم مقدس.

تا نگاهش كرد، از زيبايي اش مبهوت شد و از عفتش غرق در خجالت.

ديگر حرفي براي گفتن نداشت...

 

برگرفته از حديثي از امام صادق عليه السلام:

در قيامت زن زيبايي را كه به خاطر زيباييش در فتنه افتاده است و (فريب زيبايي خود را خورده؛ و بي حجابي و بي عفتي و آلودگي دامن گناه او مي باشد) به پاي حساب خواهندكشيد. خطاب خداوند متعال خواهد گفت:

خدايا خودت مرا زيبا خلق كردي تا اينكه در فتنه افتادم. به اذن الهي، حضرت مريم (س) را در آنجا حاضر خواهند نمود و ندا خواهد شد: نگاه كن ببين تو زيباتري يا اين زن، ما او را هم در نهايت زيبايي آفريديم اما او گناه نكرد و فريب نخورد. (الكافي، ۲۲۸/۸)

علم و دین و ایمان همیشه با همند

جورج سارتن۱ : هنر زیبایی را آشکار می سازد و همین جهت مایه شادی زندگی می شود. دین محبت می آورد و موسیقیِ زندگی است. علم با حق و راستی و عقل سر و کار دارد و مایه هوشیاری نوع بشر می شود. به هر سه اینها نیازمندیم؛ هم به هنر، هم به دین، هم به علم. علم به صورت مطلقی برای زندگی لازم است، ولی هرگز به تنهایی کافی نیست۲.

 

+ خب از این دانشمندای غربی اوردم تا بهانه نیارین. دیدین علم و ایمان از هم جدا شدنی نیستن!

تو روایات اهل اسلام هم داریم. تو قرآن هم داریم ولی از اون جهت که بعضیاتون از بدو تولد اسلام ستیز هستین و غرب دوست، روایات غربی اوردم براتون!

۱. دانشمند مشهور جهانی و نویسنده کتاب معروف تاریخ علم

۲. شش بال، ص ۳۰۵

نهی شراب در ادیان مختلف

سلام.

این بار میخوام به همتون ثابت کنم که شراب، جیزه مطلقه! ()

بخونین دیگه میتونین جواب اونایی که میگن بابا کجـــا تو قرآن اومده شراب حرامه؟؟

اینارو همین آخوندا ساختن! شماها چقــــــدر ساده هستین! ، رو بدین.

 

لازم به ذکر است، نهی از شراب رو تو تمام ادیان اوردم.

یه کم زیاده ولی خیلی فایده داره. تنبلی نکنینو تا آخرش بخونین. جذابـــــه!

دفعه بعدی از فلسفه تحریم شراب میگم! البته ان شاالله!

ادامه نوشته

پاسخ آخر

ادامه مطلب پاسخ داش هاشم!

 

فقط یه چیزی. اینا همه با سنده. به بحث کردن با شما هم خاتمه میدم. به اندازه کافی حق رو براتون اشکار کردم.

به مطالبی که سند ندارن و یا تحریف شده و یا کلا بی اساس هستن، نچسبین.

ایات قرآن رو هم با تفاسیری که براش اوردن و شان نزول و تاریخ همون موقع و سنجیدن با آیات دیگه، بخونین.

اگه تو دانشگاتون این جوری بهتون درس میدن، خدا همه رو هدایت کنه!

 

ضمنا تحریف ایات قرآن و گسترشش گناه بسیار بزرگیه.

ادامه نوشته

چگونگي فتح طبرستان ( قابل توجه داش هاشم!)

 
در رابطه با شركت داشتن امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در فتوحات و کشتار ايرانيان توجه به اين نکات راه‏گشاست:
 
اولاً: بيشتر منابع دست اول تاريخي، فتح طبرستان را از راه صلح و بدون جنگ و خون‌ريزي نوشته‏اند.
ثانياً: برخي از مورخان، نامي از امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در اين فتح نبرده‏اند. برخي هم با ذكر عبارت «گويند كه حسن و حسين در اين جنگ شركت داشته‏اند» به نوعي شك خويش را در اين رابطه بيان كرده‏اند. ما ابتدا نظر مورخان دست اول همانند طبري، بلاذري، ابن قتيبه و... را ذكر مي‏كنيم و سپس اين اقوال را با نظر ابن‏خلدون كه اشاره‏اي به قتل عام دارد، مي‏سنجيم.
طبري مي‏نويسد: «سعيد به سال سى‏ام، آهنگ غزا كرد و سوى گرگان و طبرستان رفت. "عبدالله بن عباس" و "عبدالله بن عمرو بن زبير" و "عبدالله بن عمرو بن عاص" با وى بودند... "كليب بن خلف" گويد: سعيد بن عاص با مردم گرگان صلح كرد... . ادريس بن حنظله مى‏گويد: سعيد بن عاص با مردم گرگان صلح كرد و چنان بود كه گاهى يكصد هزار وصول مى‏كردند و مى‏گفتند صلح ما بر همين است و گاهى دويست هزار وصول مى‏كردند و گاهى سيصد هزار و گاهى اين را مى‏دادند و گاهى نمى‏دادند».[1]
 بلاذري نيز در فتوح البلدان مي‏نويسد: «"عثمان بن عفان" "سعيد بن عاصى بن سعيد بن عاصى بن اميه" را در سال بيست و نه بر كوفه ولايت داد و مرزبان طوس به او و به "عبدالله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس" والى بصره نامه نوشت و ايشان را به خراسان دعوت كرد كه هر يك غالب و پيروز شود، خراسان را به تصرف او دهد. "ابن‏عامر" به قصد آن ديار رهسپار شد و سعيد نيز رفت ولى "ابن‏عامر" بر او پيشى گرفت و سعيد به غزاى طبرستان رفت. گويند كه حسن و حسين دو پسر على بن ابى‏طالب عليهم السلام، در اين جنگ با وى همراه بودند. به قولى سعيد بى‏آنكه از كسى فرمانى دريافت كند، از كوفه به قصد جنگ طبرستان رفت و الله اعلم. سعيد طميسه و نامنه را كه قريه‏اى است بگشود و با پادشاه جرجان به دويست هزار و به قولى سيصد هزار بغليه وافيه صلح كرد».[2]
ابن‏قتيبه از مورخان صدر اسلام كه وفات او در سال 276 ه.ق بوده نيز مي‏نويسد: «طبرستان توسط سعيد بن عاص در زمان عثمان به صلح فتح شد».[3] مقدسي مي‏نويسد: «به روزگار عثمان، "جرير بن عبدالله بجلى" ارمينيه را فتح كرد و سعيد بن عاص به جنگ طبرستان رفت و حسن و حسين دو فرزند على عليهم السلام با او بودند. آنجا را به صلح گشود».[4]
"ابن‏فقيه همداني" نيز در البلدان مي‏نويسد: «عثمان بن عفان، سعيد بن عاص بن اميه را، در سال 29 ه.ق والى كوفه كرد. مرزبان طوس، به او و به عبدالله بن عامر بن كريز -والى بصره- نامه كرد و آنان را به خراسان خواند، بدين پيمان كه هر يك پيروز شدند، او را بر خراسان فرمانروايى دهند. ابن‏عامر زودتر به سوى خراسان رفت. سعيد از كوفه در آمد و به جهاد با طبرستان پرداخت. در اين جنگ حسن و حسين دو فرزند على، عليه السلام، با سعيد بودند. سعيد شهرهاى طبرستان، طميش و ناميه را گشود، و با شاه گرگان بر پرداخت دويست هزار درهم بغليه‏ وافيه صلح كرد. او آن درهم‏ها را به جنگندگان مسلمان مى‏پرداخت».[5] بنابراين بزرگ‏ترين مورخان جهان اسلام و بزرگ‏ترين كساني كه در باب فتوحات سخن گفته‏اند، فتح طبرستان را به صلح نوشته‏اند. حال اگر مورخي همانند ابن‏خلدون مي‏نويسد: «سعيد بن عاص در حالي‏كه جمعي از اصحاب رسول خدا(ص) از جمله امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و ابن عباس و... همراه او بودند... پس از امان دادن به مردم جز يك نفر همه را كشت»[6] به سخن اين مورخ متأخر نمي‏توان چندان اعتماد كرد.[7]
در بخشي از نوشته‏هاي ضد ديني با استناد به رواياتي از «سفینه البحار» و «في مدینه الحکم و الآثار» نوشته شیخ عباس قمی، آمده است که: «پایداری مردم ری در برابر تازیان به اندازه‏ای بر سران عرب گران آمد که امام حسین، پیشوای سوم شیعیان، در نامه‏ای به فرماندار ری نوشت: ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی‏ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی‏ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد؛ زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت».
 اين روايت جعلي و ساختگي، هم از نظر تاريخي و هم از نظر قرآن و هم سيره معصومين، باطل است. نويسنده مزبور، بخشي‏هايي از چند حديث از امام صادق(ع) (که لقبشان در منابع حديثي "ابو عبدالله" است)[8] را گزينش كرده و به هم چسبانده و اين حديث را جعل نموده است و گمان كرده اين حديث از امام حسين(ع) است!
پيش از اين‏كه جعلي بودن اين حديث را براي شما آشكار سازيم بهتر است بدانيم که يكي از معيارهاي سنجش درستي يا نادرستي احاديث، عرضه آن‏ها بر قرآن كريم است. بر اين اساس، اگر روايتي مخالف قرآن باشد، هر چند در كتب مشهور حديثي آمده باشد، مردود است. پيامبر اكرم(ص) در اين خصوص فرموده‏اند: «اگر حديثى از من براى شما روايت شد، آن را بر قرآن عرضه كنيد، آنگاه آنچه را كه موافق كتاب خدا و سنت من است قبول و آنچه را كه مخالف كتاب خدا و سنت من است ردّ كنيد».‏[9]
وي در حديثي ديگر مي‏فرمايد: «وقتي حديثي براي شما گفتند... اگر موافق قرآن بود من آن را گفته‏ام و اگر موافق قرآن نبود من نگفته‏ام‏».[10]
حضرت علي(ع) نيز مي‏فرمايد: «آنچه را با كتاب خدا موافق باشد بگيريد و آنچه را با آن مخالف باشد رها كنيد».[11]
بنابراين طبق اين معيار، روايتي كه به تصور نويسندگان ضد دين، از امام حسين(ع) نقل شده ـ به فرض هم كه بپذيريم از آن حضرت بوده است ـ چون مخالف قرآن است، مورد پذيرش نيست. نكته ديگر در همين رابطه اين كه بايد توجه داشت امام حسين(ع) در سال چهارم هجری متولد شده است [12] و ری در سال هجدهم هجري[1 و حداكثر در سال بيست و چهارم هجري[14] فتح شده است؛ یعنی سن امام حسین(ع) در آن زمان بين 14 تا 19 سال بوده است. بنابراين آن حضرت در اين زمان در سنين پايين بوده و خلافت هم در دست عمر يا عثمان قرار داشته است. حال اين سؤال مطرح است كه امام حسين(ع) در اين زمان چه جايگاهي در لشکر داشته كه به فرماندار ري نامه نوشته است؛ ‌در حالي‏كه پدرش از طرف حکومت وقت، طرد و خانه‏نشين شده بود؟ اين مطلب از همان ضرب‏المثل قديمي حكايت دارد كه مي‏گويد: ‏«دروغگو کم‏حافظه است».
علاوه بر اين، ساختار حديث و لحن آن به‏گونه‏اي است كه گويا امام حسين(ع) داراي منصب حکومتي بوده است؛ در حالي‏كه بر اساس منابع تاريخي وي در دوران خلفا هيچ منصب حومتي نداشته است. بايد توجه داشت از ميان ائمه تنها امام علي(ع) در دوره‏اي كمتر از 5 سال و امام حسن(ع) در دوره‏اي كمتر از 7 ماه حكومت کرده‏اند.
نکته ديگر اين كه مرحوم شيخ عباس قمی، در سفینه البحار صفحه 164 این حدیث و چند حدیث دیگر را در کنار هم برای بیان فضیلت‏های عجم و خدمات آن‏ها به اسلام آورده است نه تقبيح ايشان؛ اما نویسنده شبهه‏گر با ارائه‌ي ترجمه‏ای تحریف شده و ناقص از این روایات معنای آن‏ها را به کلی دگرگون کرده است. در اين‏جا ترجمه درست مطالب را مرور مي‏كنيم. امام صادق(ع) فرموده است: اگر قرآن بر عجم نازل می‏شد عرب به آن ایمان نمی‏آورد. (خداوند) قرآن را بر عرب نازل نمود و عجم به آن ایمان آوردند و این فضیلتی برای عجم است. ابو عبدالله [امام صادق] فرمود: ما از قریشیم و شیعه ما عرب است و دشمن ما عجم است. منظور امام از اين حديث اين است که شيعه ما، عرب ممدوح و قابل ستايش است؛ خواه از جماعت عرب‏ها باشد و يا از جماعت عجم‏ها، و دشمن ما عجم مذموم و قابل نکوهش است؛ گرچه از جماعت عرب‏ها باشد.[15] همين بيان را علامه مجلسي نيز در بحارالانوار آورده است.[16] اگر فرض کنیم که حديث ذکر شده از نظر سند، صحیح باشد، با این معنی و مفهومي که در پرتو قرآن و سنت معصومين ارائه شد ديگر مشکلي نخواهد بود و اگر اين مفهومي که توسط شيخ عباس قمي ارائه شد را نپذيريم بايد بدانيم که در برابر اين روايت، روايات ديگري وجود دارد، كه در ادامه، به آن‏ها اشاره خواهد شد.
در ادامه صفحه 164 کتاب سفینه البحار می‏خوانیم: زمانی که اسیران دربار فارس را به مدینه وارد گردیدند، عمر بن خطاب خواست که زنان آنان را به فروش رساند و مردان آن‏ها را برده قرار دهد تا افراد پیر و فرتوت و ضعیف را بر دوش خود قرار دهند و طواف کعبه دهند. پس امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: پیامبر دستور داده است گرامی دارید افراد کریم قوم را اگرچه مخالف شما باشند، و این قوم فارس، حکیمان کریم هستند و با ما صلح پیشه کردند و رغبت در دین اسلام نمودند. پس آن‏ها را در راه خدا، آزاد می‏نماییم. این حق من و حق بنی‏هاشم است. در مناقب ابن شهر آشوب نيز همين مطلب ذكر شده است.[17]
علاوه بر اين، در مقابل روايتِ: «نحن من قريش...» كه اصل آن را شيخ صدوق در معاني الاخبار نقل كرده،[18] روايات ديگري وجود دارد كه بر خلاف اين روايت است. شيخ صدوق روايت ديگري را همان‏جا از امام باقر(ع) نقل كرده كه حضرت مي‏فرمايد: «ما عرب هستيم و شيعيان ما از ما هستند و ساير مردم پست هستند».[19] در بحارالانوار نيز روايت ديگري از امام صادق(ع) آمده است: «ما عرب هستيم و شيعيان ما از ايرانيانند و ساير مردم پست هستند».[20]
 
نتيجه‏گيري
با توجه به نقل اكثر منابع تاريخي، فتح طبرستان با صلح و بدون درگيري انجام گرفت و بر خلاف ادعاي نويسندگان ضد دين، قتل‏عامي از طرف مسلمانان در اين منطقه صورت نگرفته تا بخواهيم امام حسن(ع) و امام حسين(ع) را به خاطر شركت در اين قتل‏عام مقصر بدانيم و نقل منحصر به فرد ابن خلدون هم اعتباري ندارد. به علاوه شركت امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در فتح طبرستان كاملا مشكوك است و سخني كه به امام حسين(ع) نسبت داده شده و حکايت از تعصب عربي و دشمني با ايرانيان دارد سخني جعلي و ساختگي است و مخالف قرآن، سنت معصومين و منابع تاريخي است.
ادامه نوشته

حدیث قدسی

هر کس یک وجب به سوی من آید یک گام به سوی او خواهم رفت و هر کس گامی به سوی من آید دو گام به سویش بر خواهم داشت و هر کس آهسته به سویم آید شتابان به جانبش خواهم رفت.

هيچ دين و فرقه اي مثل اسلام...

هيچ دين و فرقه اي مثل اسلام به زنان اهميت نميده. بقيه اديان و فرقه ها يه جورايي ضد زن هستن.

حتي سني هايي كه مسلمان هستن ولي باز بزرگانشون فتواهايي دادن كه از سنت پيامبر دوره و زنان رو به شدت محروم كردن از فعاليت هايي كه نبايد محروم ميكردن.

در پايان احاديث دختر خانما ديگه نميخوان پسر بشن بلكه آقا پسرا ميگن كاش دختر بوديم!! :))

پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد: خداوند متعال به دختران، رئوف تر از پسران است.

 

پيامبر اكرم مي فرمايد: بهترين فرزندانتان دخترانند.

 

پيامبر مكرم مي فرمايد: (داشتن) دختران را زشت نپنداريد؛‌زيرا آنان وسيله انس، گران قيمت و گرانقدر هستند.

 

حضرت علي مي فرمايد: سيره و اخلاق پيامبر اكرم اين بود كه هرگاه ولادت دختري را به او مژده مي دادند مي فرمود:

دسته گلي است و روزي اش با خداوند است.

 

پيامبر اكرم مي فرمايد‌: دختران حسنه اند. ( خداوند به وسيله آنان به پدر و مادر پاداش مي دهد.)

 

پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد: هر كس يك دختر داشته باشد ( و به وضع مادي و معنوي او برسد) براي او از هزار حج مستحبي، و هزار جبهه و جهاد مستحبي، و انفاق هزار شتر و يا گاو فربه و هزار ميهماني دادن بهتر است.

 

پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد: از خوش قدمي زن اين است كه اولين فرزندش دختر باشد.

 

مرحوم صاحب وسائل بابي در كتابشون دارن كه در آن فرمودند: خواستن دختر (از خداوند متعال) و اكرام آنان مستحب است.

احاديث باز هم هس. پس دختراي عزيز به دختر بودن خودشون ببالن.

برخیز ای مادر!

روزی حضرت خدیجه نماز می خواند، اشتباها خوایت در رکعت سوم سلام دهد، فاطمه علیهاالسلام از درون شکم، وی را ندا داد:

برخیز ای مادر! تو در رکعت سوم می باشی.

 

منبع: فاطمه زهرا شادمانی دل پیامبر صل الله علیه و آله، ص 439 به نقل از: احفاق الحق ج 5، ص 117.

تاریخچه حجاب

مسلما قبل از اسلام در میان بعضی ملل، حجاب وجود داشته است. ویل دورانت راجع به قوم یهود می نویسد:«اگر زنی به نقص قانون یهود می پرداخت، حتی در این حد که مثلا با صدای بلند حرف بزند، یا بی آن که چیزی بر سر داشته باشد به میان مردم برود، در آن صورت، مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد.» در مورد ایرانیان قدیم هم می گوید:«به زنان طبقات بالای اجتماعی هرگز اجازه داده نمی شد با مردان رفت و آمد کنند و زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی، حتی پدر و برادر خود را ببینند.» چنان که ملاحظه می شود در قوم یهود و ایران باستان حجابی بسیار سخت تر و مشکل تر از حجاب اسلامی- به صورتی که بعدا بیان خواهد شد- معمول بوده است.

ویل دورانت به نکته دیگری اشاره می کند و می گوید:«در ایران باستان گوشه نشینی زمان حیض، برای زنان واجب بود و رفته رفته این گوشه نشینی امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعی آنها را فراگرفت و این امر خود مبنای پرده پوشی در میان مسلمانان به شمار می رود.» اگر مقصود آن حرف این است که علت رواج حجاب در میان مسلمانان نیز مقررات خشنی است که درباره زن حائض اجرا می شده، می دانیم که در اسلام چنین مقرراتی هرگز وجود نداشته و ندارد؛ و اگر مقصود این باشد که حجاب رایج مسلمانان، عادتی است که از ایرانیان به مسلمانان سرایت کرده، باز هم سخن نادرست است، زیرا آیات مربوط به حجاب، قبل از ورود اسلام به ایران نازل شده بود. ویل دورانت در قسمت های مختلف تاریخ خود، حجاب زن مسلمان را امری اولیه نمی داند، بلکه آن را یا تاثیر ارتباط اعراب با سایر اقوام و ملل، و یا نتایج ثانویه بعضی از روابط و قوانین اسلام می داند و معتقد است که حجاب در دوره ولید دوم (126-127 هجری) معمول شد. افراد دیگری، مانند کنت گوبینو و جواهر لعل نهرو نیز حجاب اسلامی را تقلید اعراب از دو امپراطوری ایران و روم می دانند.

اگرچه ممکن است حجاب اسلامی درنتیجه تماس اعراب با سایر اقوام و ملل، سخت تر شده باشد، ولی اصل حجاب بنا به روایات مختلف از زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله به وجود آمد، به طوری که به عنوان مثال در تاریخ می خوانیم که بعد از نزول سوره نور، عایشه زنان انصار را به علت رعایت حجاب تحسین می کند.

مهریه فاطمه علیها السلام شفاعت از گناهکاران

احمد بن یوسف دمشقی در «اخبار الدّول و آثار الاُوَل» می گوید:

در خبر وارد شده: زمانی که حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله فاطمه علیها السلام را به عقد علی علیه السلام در آورد، مالی اندک را به عنوان صداق تعیین فرمود: فاطمه علیها السلام عرض کرد: ای رسول خدا! دختران مردم نیز شوهر کرده و مقدار کمی به عنوان صداق برایشان تعیین می گردد، پس فرق بین من و آنان چیست؟ از شما می خواهم که مهریه مرا به علی علیه السلام برگردانی و از خدای تعالی بخواهی که مهریه مرا شفاعت گناهان امت تو قرار دهد. پس جبرئیل در حالی که با وی کاغذ کوچکی از حریر بود نازل شد که در آن نوشته شده بود:

«خدای تعالی مهریه فاطمه را شفاعت گناهکاران از امت پدرش قرار داد».

در تاریخ زندگانی حضرت زهراء آمده است که وقتی به حال احتضار قرار گرفتند، وصیت فرمودند که آن کاغذ کوچک را روی سینه شان، در زیر کفن قرار دهند. به وصیتشان که عمل شد فرمودند: به هنگامی که در قیامت برانگیخته شدم این کاغذ را به دست می گیرم و از گناهکاران امت پدرم شفاعت می کنم.

همچنین صفوری در «نزهة المجالس» نقل می کند که: فاطمه زهراء علیها السلام از پدر بزرگوارش رسول اکرم درخواست نمود تا صداق وی را شفاعت برای امت او قرار دهد و این بانوی بزرگوار زمانی که بر صراط می آیند صداق خویشتن را طلب کنند.

منبع: فاطمه الزهراء مِن المهد اِلَی للحد، ص 160-159.

زمین، مهر فاطمه علیها السلام

ابن عباس از رسول خدا صل الله علیه و آله روایت می کند که:

آن حضرت به علی علیه السلام فرمود: ای علی! خداوند فاطمه را به ازدواج تو در آورد و زمین را مهریه او قرار داد، پس هر کس بر روی زمین راه برود و با تو دشمن باشد راه رفتن او بر روی زمین حرام است.

منبع: بحار، ج 43، ص 145.

ازدواج آسمانی

 

وقتی که علی علیه السلام فاطمه علیها السلام را از رسول خدا صل الله علی و آله

 خواستگاری کرد، پیامبر مسرور و شادمان شد، تبسم نمود و فرمود: آیا برای این امر

چیزی داری؟ علی علیه السلام عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما یا رسول الله! من

چیزی را از شما پنهان نمی کنم، تمام دارائیم یک شمشیر، یک زره و یک شتر آبکش

(یا اسب) است و جز اینها چیزی ندارم.1

 

رسول خدا صل الله علیه و آله فرمود: شمشیر برای تو لازم است، زیرا تو مرد جنگ

هستی و با آن در راه خدا جهاد می کنی. شتر نیز از لوازم زندگی است که باید با آن

آبکشی نمایی و برای اهل و عیال خود کسب روزی کنی و در مسافرتها برای باربری

استفاده اش کنی، زره را به عنوان مهر زهراء علیها السلام می پذیرم.

 

سپس فرمود: یا علی! آیا می خواهی تو را بشارتی بدهم؟ عرض کرد: بلی یا رسول

الله! پدر و مادرم فدای شما باد. فرمود: تورا بشارت باد که خدای تعالی فاطمه را در

آسمان به تو تزویج نمود پیش از آنکه من او را در زمین به تو تزویج کنم.2

 


1-نهج البلاغه، حکمت 82.

2-کشف الغمّه، ص

چادر بانوی زنان جهان!

 

از رسول خدا صل الله علیه و اله روایت شده است که فرمود:

هنگامی که خداوند خلایق از اولین و آخرین را مبعوث گرداند، منادی پروردگارمان از زیر عرش خداوند صدا می زند: ای گروه خلایق، دیدگان خود را ببندید که فاطمه علیه السلام دختر محمد صل الله علی و اله و بانوی زنان جهانیان از صراط بگذرد! هیچ کس در صحنه قیامت نیست مگر آنکه چشمانش را می بندد، به جز محمد، علی، حسن، حسین و فرزندان پاک آنان علیه السلام، چرا که فرزندان آن حضرتند. هنگامی که وارد صحرای محشر می شود، دنباله چادرش بر روی صراط کشیده می شود، یک سر آن در بهشت به دست خود آن حضرت است و سر دیگرش در عرصه قیامت است.

منادی پروردگارمان صدا می زند:

ای دوستداران فاطمه! به گوشه های چادر بانوی زنان جهانیان چنگ زنید! و کسی از دوستداران حضرت باقی نمی ماند مگر اینکه به گوشه ای از اطراف چادر آن حضرت چسبیده است تا اینکه بیش از هزار فئام و هزار فئام به آن چنگ می زنند و می چسبند. گفتند: یک فئام چقدر است؟ فرمود: هزار هزار که به وسیله آن حضرت از آتش نجات می یابند.

منبع: فاطمه زهرا شادمانی پیامبر: ص 830.

شهادت امام علی نقی علیه السلام تسلیت

امام هادي (عليه‌السلام) مي فرمايد:
اعتبار مردم در دنيا به مال است و در آخرت به عمل.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شهادت جانسوز امام هادي عليه السلام را به تمامي شيعيان آن حضرت تسليت مي گوييم و آرزو داريم که عزاداري هاي شما مورد قبول درگاه الهي قرار بگيرد.

در ادامه مطلب زندگینامه بزرگوار امام علی نقی علیه السلام رو گذاشتم.

ادامه نوشته

عشق فراوان فاطمه به جمال زیبای پروردگار

روزی پیامبر اکرم صل الله علیه و اله از فاطمه علیه السلام پرسید:

فاطمه جان! چه درخواست و حاجتی داری؟ هم اکنون فرشته وحی در کنار من است و از طرف خداوند پیام آورده است تا هر چه بخواهی تحقق پذیرد.

فاطمه علیه السلام پاسخ داد:

لذتی که از خدمت حضرت حق می برم، مرا از هر خواهشی باز داشته است. حاجتی جز این ندارم که پیوسته نظاره گر جمال زیبا و والای خداوند باشم.

منبع: فرهنگ سخنان فاطمه زهراء: ص 76،/ به نقل از ریاحین الشریعه: ج 1، ص 105.

ما وسیله خدا در بین بندگان هستیم

حضرت زهرا علیه السلام فرموده است: سپاس بگذارید خداوندی را که به خاطر عظمت و نورانیتش تمام ساکنان آسمانها و زمین برای رسیدن به او در جستجوی وسیله اند، و ما وسیله او در بین مخلوقاتش می باشیم، ما برگزیدگان او، جایگاه قدس و تنزه او، و حجت او در پنهانی حق و وارثان پیامبران اوییم.

منبع: فاطمه زهراء شادمانی دل پیامبر: ص ۳۸۶،/ به نقل از شرح نهج البلاغه: ج ۱۷، ص ۲۱۱.

پرسش و پاسخ

مسئله ى قرقسيا و رابطه ى آن با ظهور امام مهدى(علیه السلام)چيست؟


پاسخ:
«قرقسيا» كه در برخى نسخه ها «قريه ى سبا»، ضبط شده است، نام شهرى است كه در سوريه واقع شده و اكنون در نزديكى مرز عراق و سوريه است.[1] برخى نيز آن را معرّب «گرگ سياه» دانسته اند.
در علائم ظهور مربوط به خروج سفيانى گفته شده است، او، به محلّى به اين نام وارد مى شود و رخدادى بزرگ براى او در آن جا اتّفاق مى افتد.[2]
امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «سفيانى، در شام بر دشمنان پيروز مى شود. بعد از آن، بين او و دشمنان ديگرى در «قرقسيا»، جنگى روى مى دهد كه پرندگان آسمان و درندگان زمين، از باقيمانده هاى كشته ها، سير مى شوند».[3] هم چنين «قرقسيا» را محلّى در كنار نهر فرات دانسته اند.[4]
بنابراين، به نظر مى رسد نام «قرقسيا» تنها اسم محلّى است كه برخى از علائم ظهور در آن اتّفاق مى افتد و در كتاب ها، بيش از اين اشاره نشده است.
پی نوشتها:
[1]. سيدمحمد كاظم قزوينى، امام مهدى از ولادت تا ظهور، ص 454.
[2]. همان، ص 251.
[3]. حسين كريم شاهى بيدگلى، فرهنگ موعود، ص 188.
[4]. بحارالأنوار، ج 13؛ مهدى موعود، ترجمه ى على دوانى، ص 983.
منبع: امام مهدى(

پرسش و پاسخ

امام زمان(علیه السلام) در كدام نقطه از جهان ظهور مى كنند؟


پاسخ:
طبق روايات متواتر شيعه و سنى، قيام شكوه مند آن مصلح جهانى از سرزمين مكّه و از مسجد الحرام، كنار كعبه ى معظمه، آغاز خواهد شد و تعداد سيصد و سيزده تَن از اصحاب او كه فرماندهان لشكرى و كشورى آن حضرت هستند، در ميان ركن و مقام، با آن حضرت بيعت مى كنند. آن گاه، تعداد دَه هزار نفر تكميل مى شود و وجود مقدّس حضرت بقية الله (علیه السلام) با سپاه دَه هزار نفرى، از مكّه حركت مى كنند و به اصلاح جهان مى پردازند.[1]
مفضّل از حضرت صادق(عليه السلام) مى پرسد: «اى آقاى من! حضرت مهدى (علیه السلام) از كجا و چه گونه ظهور مى كند؟». حضرت فرمودندند: «اى مفضل! او به تنهايى ظهور مى كند و به تنهايى كنار كعبه مى آيد و به تنهايى شب را در آن جا مى گذراند.».[2]
در روايت ديگرى مى فرمايد: چون مهدى به در آيد، به مسجدالحرام رود. رو به كعبه و پشت به مقام ابراهيم بايستد. دو ركعت نماز گزارد. آن گاه فرياد برآورد: اى مردمان! منم يادگار امام و يادگار نوح و يادگار ابراهيم و يادگار اسماعيل. منم يادگار موسى و عيسى و محمد... منم صاحب قرآن و زنده كننده ى سنّت... .[3]
پی نوشتها:
[1]. محمد خاتمى شيرازى، جهان بعد از ظهور يا فروغ بى نهايت، ص 94.
[2]. بحارالأنوار، ج 53، ص 7.
[3]. همان، ص 9.
منبع: امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، رسول رضوى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (1384).

نام فاطمه (س) معجزه می کند

قطب راوندی روایت کرده است:

چون حضرت فاطمه (س) از دنیا رحلت فرمود: ام ایمن (خادمه آن حضرت) سوگند یاد کرد که دیگر در مدینه نماند، زیرا که نمی توانست جای آن حضرت را خالی ببیند، پس از مدینه خارج شد و به طرف مکه به راه افتاد. در بین راه دچار تشنگی و گرسنگی شدیدی شد. چون از یافتن آب مایوس شد دست به سوی آسمان بلند نمود و عرض کرد: خداوندا! من خادمه حضرت فاطمه ام، آیا مرا از تشنگی هلاک خواهی کرد؟ ناگهان به اعجاز فاطمه (س) دَلْو آبی از آسمان برای او به زمین آمد. چون از آن آب خورد تا هفت سال محتاج به خوردن و آشامیدن نشد. مردم او را در روزهای بسیار گرم برای کار به بیابان می فرستادند، اما او تشنه نمی شد.

منبع: منتهی الآمال: ج ۱، ص ۲۹۲.

حدیث معراج درباره زنان گمراه

رسول خدا (ص) در شب معراج زنانی را مشاهده فرمود که به انواع عذابها گرفتار شده بودند، حضرت فاطمه (س) فرمود: ای حبیب من، ای نور چشم من! مگر کار و رفتار زنها چه بود که خداوند این گونه عذابها را بر آنان مقرر داشت؟ رسول خدا (ص) فرمود: دخترم! آن زنی که به موهایش آویزان بود زنی بود که موهایش را از مردها نمی پوشاند، و آن کسی که به زبانش آویخته شده بود، شوهرش را اذیت می کرد، و آن زنی که به پاهایش آویخته شده بود، بدون اجازه شوهرش از خانه بیرون می رفت، و آن زنی که گوشت بدن خود را می خورد، به خاطرآن بود که بدن خود را برای مردم آرایش می کرد و آن زنی که به شکل شک بود و آتش از پایینش وارد و از دهانش خارج می شد، به خاطر آن بود که زنی آوازخوان و نوحه سرا و حسود بود.

منبع: فاطمه زهراء شادمانی دل پیامبر: ص 435./ به نقل از بحارالانوار: ج 8، ص 310- 309.

دختر چادری گفت: خدا به هممون رحم کنه. همین طور خودمون به خودمون رحم کنیم.

وجه نامگذاری فاطمه (س)

امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) نقل می کنند که:

پیامبر (ص) به علی (ع) فرمودند: آیا می دانی فاطمه (س) چرا به این نام نامیده شده است؟ علی (ع) عرض کردند: نه، یا رسول الله. رسول مکرم فرمودند: زیرا که آتش بر وی و شیعیانش ممنوع گردیده است.

همچنین حضرت رضا (ع) از پدرانش از امیرالمومنین (ع) نقل می فرمایند که علی (ع) چنین فرمودند: شنیدم رسول خدا (ص) می فرمودند: فاطمه را فاطمه نامیده اند، زیرا که خدای تبارک و تعالی وی و فرزندانش را از آتش بازداشته و برکنار داشته اند. البته آن فرزندانی از ایشان که خدا را ملاقات کنند در حالی که ایمان به پروردگار داشته و بر آنچه نیز که بر من نازل گردیده اعتقاد داشته باشند.

منبع: فاطمه زهرا از ولایت تا شهادت: ص ۶۵.

بنیانگذار بی حجابی در ایران  

برا من خیلی جالبه بدونم بنیانگذار بی حجابی در ایران   چه شخص .... بوده!

اگه شما هم کنجکاوین به ادامه مطلب برین.

این مطلب رو از سایت گفتمان دینی گرفتم.

ادامه نوشته

سخن گفتن با جبرئیل

امام خمینی(ره) در یکی از بیانات خود، در ایام شهادت حضرت زهراء (س) و در ملاقات با زنان می فرمایند:

«مساله آمدن جبرئیل برای کسی یک مسئله ساده نیست، خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی می آید و امکان دارد بیاید، این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل می خواهد بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است... و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظم است و انبیاء درجه اول است.

مثل رسول خدا(ص) و موسی و عیسی و ابراهیم و امثال اینها، بین همه کس نبوده است، بعد از این هم بین کسی دیگر نشده است. حتی درباره ائمه (ع) هم من ندیده ام که وارد شده باشد، این طور که جبرئیل به آنها نازل شده باشد، فقط این که برای حضرت زهراء (س) است که من دیده ام که جبرئیل به طور مکرر در این هفتاد و پنج روز وارد می شده و مسائل آینده ای که بر ذریه او می گذشته است این مسائل را می گفته است و حضرت امیر هم ثبت می کرده است... در هر صورت من این شرافت و فضیلت را از همه فضائلی که برای حضرت زهراء ذکر کرده اند- با اینکه آنها هم فضائل بزرگ است- این فضیلت را من بالاتر از همه می دانم که برای غیر انبیاء(ع) آن هم نه همه انبیاء، برای طبقه بالای انبیاء و بعضی از اولیائی که در رتبه آنهاست، برای کسی دیگر حاصل نشده و با این تعبیری که مراوده داشته است جبرئیل در این هفتاد و چند روز، برای هیچ کس تاکنون واقع نشده و این از فضائلی است که از مختصات حضرت صدیقه(س) است.»

منبع: صحیفه نور: ج ۱۹، ص ۲۷۹-۲۷۸.

آرامش گهواره امام حسین (ع)

در خبر آمده است که:

روزی حضرت فاطمه (س) خواب بود و حسین (ع) در گهواره گریه می کرد، در این هنگام جبرئیل فرود آمد و حسین (ع) را تسلیت  می داد(دلخوشی دادن، بردن اندوه از دل کسی). چون فاطمه (س) بیدار شد صدای کسی را شنید که حسین (ع) را آرام می کند، ولی کسی را ندید نگران شد، از این جهت خدمت پیامبر (ص) رسید و این واقعه را به عرض پدر رساند پیغمبر فرمود: ای فاطمه! او جبرئیل بود که برای آرام کردن حسین فرود آمده بود.

منبع: ناسخ التواریخ: ص 49