در رابطه با شركت داشتن امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در فتوحات و کشتار ايرانيان توجه به اين نکات راه‏گشاست:
 
اولاً: بيشتر منابع دست اول تاريخي، فتح طبرستان را از راه صلح و بدون جنگ و خون‌ريزي نوشته‏اند.
ثانياً: برخي از مورخان، نامي از امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در اين فتح نبرده‏اند. برخي هم با ذكر عبارت «گويند كه حسن و حسين در اين جنگ شركت داشته‏اند» به نوعي شك خويش را در اين رابطه بيان كرده‏اند. ما ابتدا نظر مورخان دست اول همانند طبري، بلاذري، ابن قتيبه و... را ذكر مي‏كنيم و سپس اين اقوال را با نظر ابن‏خلدون كه اشاره‏اي به قتل عام دارد، مي‏سنجيم.
طبري مي‏نويسد: «سعيد به سال سى‏ام، آهنگ غزا كرد و سوى گرگان و طبرستان رفت. "عبدالله بن عباس" و "عبدالله بن عمرو بن زبير" و "عبدالله بن عمرو بن عاص" با وى بودند... "كليب بن خلف" گويد: سعيد بن عاص با مردم گرگان صلح كرد... . ادريس بن حنظله مى‏گويد: سعيد بن عاص با مردم گرگان صلح كرد و چنان بود كه گاهى يكصد هزار وصول مى‏كردند و مى‏گفتند صلح ما بر همين است و گاهى دويست هزار وصول مى‏كردند و گاهى سيصد هزار و گاهى اين را مى‏دادند و گاهى نمى‏دادند».[1]
 بلاذري نيز در فتوح البلدان مي‏نويسد: «"عثمان بن عفان" "سعيد بن عاصى بن سعيد بن عاصى بن اميه" را در سال بيست و نه بر كوفه ولايت داد و مرزبان طوس به او و به "عبدالله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس" والى بصره نامه نوشت و ايشان را به خراسان دعوت كرد كه هر يك غالب و پيروز شود، خراسان را به تصرف او دهد. "ابن‏عامر" به قصد آن ديار رهسپار شد و سعيد نيز رفت ولى "ابن‏عامر" بر او پيشى گرفت و سعيد به غزاى طبرستان رفت. گويند كه حسن و حسين دو پسر على بن ابى‏طالب عليهم السلام، در اين جنگ با وى همراه بودند. به قولى سعيد بى‏آنكه از كسى فرمانى دريافت كند، از كوفه به قصد جنگ طبرستان رفت و الله اعلم. سعيد طميسه و نامنه را كه قريه‏اى است بگشود و با پادشاه جرجان به دويست هزار و به قولى سيصد هزار بغليه وافيه صلح كرد».[2]
ابن‏قتيبه از مورخان صدر اسلام كه وفات او در سال 276 ه.ق بوده نيز مي‏نويسد: «طبرستان توسط سعيد بن عاص در زمان عثمان به صلح فتح شد».[3] مقدسي مي‏نويسد: «به روزگار عثمان، "جرير بن عبدالله بجلى" ارمينيه را فتح كرد و سعيد بن عاص به جنگ طبرستان رفت و حسن و حسين دو فرزند على عليهم السلام با او بودند. آنجا را به صلح گشود».[4]
"ابن‏فقيه همداني" نيز در البلدان مي‏نويسد: «عثمان بن عفان، سعيد بن عاص بن اميه را، در سال 29 ه.ق والى كوفه كرد. مرزبان طوس، به او و به عبدالله بن عامر بن كريز -والى بصره- نامه كرد و آنان را به خراسان خواند، بدين پيمان كه هر يك پيروز شدند، او را بر خراسان فرمانروايى دهند. ابن‏عامر زودتر به سوى خراسان رفت. سعيد از كوفه در آمد و به جهاد با طبرستان پرداخت. در اين جنگ حسن و حسين دو فرزند على، عليه السلام، با سعيد بودند. سعيد شهرهاى طبرستان، طميش و ناميه را گشود، و با شاه گرگان بر پرداخت دويست هزار درهم بغليه‏ وافيه صلح كرد. او آن درهم‏ها را به جنگندگان مسلمان مى‏پرداخت».[5] بنابراين بزرگ‏ترين مورخان جهان اسلام و بزرگ‏ترين كساني كه در باب فتوحات سخن گفته‏اند، فتح طبرستان را به صلح نوشته‏اند. حال اگر مورخي همانند ابن‏خلدون مي‏نويسد: «سعيد بن عاص در حالي‏كه جمعي از اصحاب رسول خدا(ص) از جمله امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و ابن عباس و... همراه او بودند... پس از امان دادن به مردم جز يك نفر همه را كشت»[6] به سخن اين مورخ متأخر نمي‏توان چندان اعتماد كرد.[7]
در بخشي از نوشته‏هاي ضد ديني با استناد به رواياتي از «سفینه البحار» و «في مدینه الحکم و الآثار» نوشته شیخ عباس قمی، آمده است که: «پایداری مردم ری در برابر تازیان به اندازه‏ای بر سران عرب گران آمد که امام حسین، پیشوای سوم شیعیان، در نامه‏ای به فرماندار ری نوشت: ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی‏ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی‏ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد؛ زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت».
 اين روايت جعلي و ساختگي، هم از نظر تاريخي و هم از نظر قرآن و هم سيره معصومين، باطل است. نويسنده مزبور، بخشي‏هايي از چند حديث از امام صادق(ع) (که لقبشان در منابع حديثي "ابو عبدالله" است)[8] را گزينش كرده و به هم چسبانده و اين حديث را جعل نموده است و گمان كرده اين حديث از امام حسين(ع) است!
پيش از اين‏كه جعلي بودن اين حديث را براي شما آشكار سازيم بهتر است بدانيم که يكي از معيارهاي سنجش درستي يا نادرستي احاديث، عرضه آن‏ها بر قرآن كريم است. بر اين اساس، اگر روايتي مخالف قرآن باشد، هر چند در كتب مشهور حديثي آمده باشد، مردود است. پيامبر اكرم(ص) در اين خصوص فرموده‏اند: «اگر حديثى از من براى شما روايت شد، آن را بر قرآن عرضه كنيد، آنگاه آنچه را كه موافق كتاب خدا و سنت من است قبول و آنچه را كه مخالف كتاب خدا و سنت من است ردّ كنيد».‏[9]
وي در حديثي ديگر مي‏فرمايد: «وقتي حديثي براي شما گفتند... اگر موافق قرآن بود من آن را گفته‏ام و اگر موافق قرآن نبود من نگفته‏ام‏».[10]
حضرت علي(ع) نيز مي‏فرمايد: «آنچه را با كتاب خدا موافق باشد بگيريد و آنچه را با آن مخالف باشد رها كنيد».[11]
بنابراين طبق اين معيار، روايتي كه به تصور نويسندگان ضد دين، از امام حسين(ع) نقل شده ـ به فرض هم كه بپذيريم از آن حضرت بوده است ـ چون مخالف قرآن است، مورد پذيرش نيست. نكته ديگر در همين رابطه اين كه بايد توجه داشت امام حسين(ع) در سال چهارم هجری متولد شده است [12] و ری در سال هجدهم هجري[1 و حداكثر در سال بيست و چهارم هجري[14] فتح شده است؛ یعنی سن امام حسین(ع) در آن زمان بين 14 تا 19 سال بوده است. بنابراين آن حضرت در اين زمان در سنين پايين بوده و خلافت هم در دست عمر يا عثمان قرار داشته است. حال اين سؤال مطرح است كه امام حسين(ع) در اين زمان چه جايگاهي در لشکر داشته كه به فرماندار ري نامه نوشته است؛ ‌در حالي‏كه پدرش از طرف حکومت وقت، طرد و خانه‏نشين شده بود؟ اين مطلب از همان ضرب‏المثل قديمي حكايت دارد كه مي‏گويد: ‏«دروغگو کم‏حافظه است».
علاوه بر اين، ساختار حديث و لحن آن به‏گونه‏اي است كه گويا امام حسين(ع) داراي منصب حکومتي بوده است؛ در حالي‏كه بر اساس منابع تاريخي وي در دوران خلفا هيچ منصب حومتي نداشته است. بايد توجه داشت از ميان ائمه تنها امام علي(ع) در دوره‏اي كمتر از 5 سال و امام حسن(ع) در دوره‏اي كمتر از 7 ماه حكومت کرده‏اند.
نکته ديگر اين كه مرحوم شيخ عباس قمی، در سفینه البحار صفحه 164 این حدیث و چند حدیث دیگر را در کنار هم برای بیان فضیلت‏های عجم و خدمات آن‏ها به اسلام آورده است نه تقبيح ايشان؛ اما نویسنده شبهه‏گر با ارائه‌ي ترجمه‏ای تحریف شده و ناقص از این روایات معنای آن‏ها را به کلی دگرگون کرده است. در اين‏جا ترجمه درست مطالب را مرور مي‏كنيم. امام صادق(ع) فرموده است: اگر قرآن بر عجم نازل می‏شد عرب به آن ایمان نمی‏آورد. (خداوند) قرآن را بر عرب نازل نمود و عجم به آن ایمان آوردند و این فضیلتی برای عجم است. ابو عبدالله [امام صادق] فرمود: ما از قریشیم و شیعه ما عرب است و دشمن ما عجم است. منظور امام از اين حديث اين است که شيعه ما، عرب ممدوح و قابل ستايش است؛ خواه از جماعت عرب‏ها باشد و يا از جماعت عجم‏ها، و دشمن ما عجم مذموم و قابل نکوهش است؛ گرچه از جماعت عرب‏ها باشد.[15] همين بيان را علامه مجلسي نيز در بحارالانوار آورده است.[16] اگر فرض کنیم که حديث ذکر شده از نظر سند، صحیح باشد، با این معنی و مفهومي که در پرتو قرآن و سنت معصومين ارائه شد ديگر مشکلي نخواهد بود و اگر اين مفهومي که توسط شيخ عباس قمي ارائه شد را نپذيريم بايد بدانيم که در برابر اين روايت، روايات ديگري وجود دارد، كه در ادامه، به آن‏ها اشاره خواهد شد.
در ادامه صفحه 164 کتاب سفینه البحار می‏خوانیم: زمانی که اسیران دربار فارس را به مدینه وارد گردیدند، عمر بن خطاب خواست که زنان آنان را به فروش رساند و مردان آن‏ها را برده قرار دهد تا افراد پیر و فرتوت و ضعیف را بر دوش خود قرار دهند و طواف کعبه دهند. پس امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: پیامبر دستور داده است گرامی دارید افراد کریم قوم را اگرچه مخالف شما باشند، و این قوم فارس، حکیمان کریم هستند و با ما صلح پیشه کردند و رغبت در دین اسلام نمودند. پس آن‏ها را در راه خدا، آزاد می‏نماییم. این حق من و حق بنی‏هاشم است. در مناقب ابن شهر آشوب نيز همين مطلب ذكر شده است.[17]
علاوه بر اين، در مقابل روايتِ: «نحن من قريش...» كه اصل آن را شيخ صدوق در معاني الاخبار نقل كرده،[18] روايات ديگري وجود دارد كه بر خلاف اين روايت است. شيخ صدوق روايت ديگري را همان‏جا از امام باقر(ع) نقل كرده كه حضرت مي‏فرمايد: «ما عرب هستيم و شيعيان ما از ما هستند و ساير مردم پست هستند».[19] در بحارالانوار نيز روايت ديگري از امام صادق(ع) آمده است: «ما عرب هستيم و شيعيان ما از ايرانيانند و ساير مردم پست هستند».[20]
 
نتيجه‏گيري
با توجه به نقل اكثر منابع تاريخي، فتح طبرستان با صلح و بدون درگيري انجام گرفت و بر خلاف ادعاي نويسندگان ضد دين، قتل‏عامي از طرف مسلمانان در اين منطقه صورت نگرفته تا بخواهيم امام حسن(ع) و امام حسين(ع) را به خاطر شركت در اين قتل‏عام مقصر بدانيم و نقل منحصر به فرد ابن خلدون هم اعتباري ندارد. به علاوه شركت امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در فتح طبرستان كاملا مشكوك است و سخني كه به امام حسين(ع) نسبت داده شده و حکايت از تعصب عربي و دشمني با ايرانيان دارد سخني جعلي و ساختگي است و مخالف قرآن، سنت معصومين و منابع تاريخي است.