برخیز ای مادر!

روزی حضرت خدیجه نماز می خواند، اشتباها خوایت در رکعت سوم سلام دهد، فاطمه علیهاالسلام از درون شکم، وی را ندا داد:

برخیز ای مادر! تو در رکعت سوم می باشی.

 

منبع: فاطمه زهرا شادمانی دل پیامبر صل الله علیه و آله، ص 439 به نقل از: احفاق الحق ج 5، ص 117.

وجه نامگذاری فاطمه (س)

امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) نقل می کنند که:

پیامبر (ص) به علی (ع) فرمودند: آیا می دانی فاطمه (س) چرا به این نام نامیده شده است؟ علی (ع) عرض کردند: نه، یا رسول الله. رسول مکرم فرمودند: زیرا که آتش بر وی و شیعیانش ممنوع گردیده است.

همچنین حضرت رضا (ع) از پدرانش از امیرالمومنین (ع) نقل می فرمایند که علی (ع) چنین فرمودند: شنیدم رسول خدا (ص) می فرمودند: فاطمه را فاطمه نامیده اند، زیرا که خدای تبارک و تعالی وی و فرزندانش را از آتش بازداشته و برکنار داشته اند. البته آن فرزندانی از ایشان که خدا را ملاقات کنند در حالی که ایمان به پروردگار داشته و بر آنچه نیز که بر من نازل گردیده اعتقاد داشته باشند.

منبع: فاطمه زهرا از ولایت تا شهادت: ص ۶۵.

آرامش گهواره امام حسین (ع)

در خبر آمده است که:

روزی حضرت فاطمه (س) خواب بود و حسین (ع) در گهواره گریه می کرد، در این هنگام جبرئیل فرود آمد و حسین (ع) را تسلیت  می داد(دلخوشی دادن، بردن اندوه از دل کسی). چون فاطمه (س) بیدار شد صدای کسی را شنید که حسین (ع) را آرام می کند، ولی کسی را ندید نگران شد، از این جهت خدمت پیامبر (ص) رسید و این واقعه را به عرض پدر رساند پیغمبر فرمود: ای فاطمه! او جبرئیل بود که برای آرام کردن حسین فرود آمده بود.

منبع: ناسخ التواریخ: ص 49

 

حرمت آتش بر فاطمه (س) و فرزندانش

حضرت علی (ع) چنین فرمودند:

شنیدم که رسول خدا (ص) فرمودند: فاطمه را فاطمه نامیده اند، زیرا که خدای تبارک و تعالی وی و فرزندانش را از آتش باز داشته و برکنار داشته است، البته آن فرزندانی از ایشان که خدا را ملاقات کنند درحالی که ایمان به پروردگار داشته و به آنچه که بر من نازل گردیده اعتقاد داشته باشند.

منبع: فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت: ص ۶۵.

ماجرای ضربت فاطمه (س) از زبان عمر

عمر در ضمن نامه ای برای معاویه چگونگی بر خورد خود با فاطمه (س) را چنین بیان می کند: به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه (برای بیعت) بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی بر افرازم و خانه و اهلش را بسوزانم، و یا اینکه علی را برای بیعت به سوی مسجد می کشانم. آنگاه تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم، و به خالد بن ولید گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش می کشم. همان وقت دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدت، در را فشار دادم و با تازیانه به دست های او زدم تا در را رها کند، از شدت درد تازیانه، ناله کرد و گریست، ناله او به قدری جانکاه و جگرسوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه های علی (ع) و حرص او برکشتن قریشیان (مشرک) افتادم.... با پای خودم لگد بر در زدم، ولی او همچنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود، وقتی که لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه را شنیدم که گمان کردم، این ناله، مدینه را زیر و رو کرد، در آن حال فاطمه می گفت:

 ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می شود. آه! ای فضه بیا و مرا دریاب که سوگند به خدا فرزندم را که در رحم من بود کشته شد.

در عین حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتی وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال رو به روی من ایستاد، ولی شدت خشم مرا به گونه ای کرده بود که گویی پرده ای در برابر چشمم افتاده است چنان سیلی روی روپوش به صورت فاطمه زدم که به زمین افتاد....

منبع: دلائل الامامه: طبری ج 3، بیت الاحزان: ص 96-97