ازشون خواستم منو زیر بال و پرشون بگیرند
بازم داستان از چادری شدن دخترخانمای گل گذاشتم!
سلام
خدا قوت
من و چادرم با هم عجین شدیم
عاشقشم
باور کنید به هیچ قیمتی نمی تونم حتی لحظه ای جلوی نامحرم سرم نکنم چادرمو.
داستان که والا چه عرض کنم. چندین پروسه باعث چادری شدن من شد....
من از دوران راهنمایی گهگاهی چادر سر می کردم.... دوستام و بعضی از آشناهامون می گفتن آخه تو با این سن و سال و جثه چادر میخوای چیکار؟
تا اینکه تو دوران دبیرستان رفتم راهیان نور، مناطق جنگی دفاع مقدس....
گفتن نداره....
از شهدا کمک خواسته بودم، خواسته بودم منو زیر بال و پرشون بگیرن....
خلاصه دلم زیر و رو شد....
تو همون حال و هوا که باز چادر به چادر علاقه مند شده بودم کلی کتاب خوندم.
حتی کتاب حجاب شهید مطهری رو...
از اون به بعد توکل به خدا کردم و گفتم بی خیال دوستات که مسخره ات میکنن، خدا مهم تره یا دوستات؟ از خدا خجالت نمی کشی (البته عرض کنم که من تو دوره ای هم که چادری نبودم همیشه مقنعه رو با هد می پوشیدم که موهام پیدا نباشه و مانتوی بلند استفاده می کردم)...
خلاصه ماهم رفتیم جزو وارثین ارثیه ی حضرت زهرا... ان شاء الله که لیاقتشو داشته باشم...
چادر صفا و لذتی داره که هیچ نوع پوشش رنگارنگی نداره....
من درکش کردم با همه وجودم و به نظرم هر کی خودش به چادر برسه و با بینش انتخابش کنه محکم تر پاش می ایسته
یا علی مدد
نوا ارسال خاطره با کامنت